چندتا عکس از تابستون 93
مهمونی عصرانه من و بیقراری هانا برای اومدن مهمونها اینجا اومده بودی مهمونی عزیزم همشم میخواستی شلوغ کاری کنی اینجااومدیم شام بیرون.بابا جونت نمیذاره من لاغرشم اینجا هم اومدیم خونه ی عمه ی من .اینم کامیون رهام پسرمهدیه جونه .اولش خیلی ذوق زدی ولی زودخسته شدی نق نق میکردی وایییی نمیدونی چقدرشیرین الومیکنی.تلفنوبرمیداری درگوشت میذاری با ناز وادا میگی دده بعد منو بابا هم میگیم جون دده توهی تکرارمیکنی دده دده پستونک گرفتنت هم بانمکه.از نوزادی اصلا نگرفتی دکترت هم گفت باهوشی.بااا هوشششش مننن الانم چون داری د...
نویسنده :
مامان ریحانه
18:44